اصلیترین عامل تورم حال حاضر چیست؟
تاریخ انتشار: ۲۵ فروردین ۱۴۰۳ | کد خبر: ۴۰۱۱۲۶۸۴
تیمور رحمانی در دنیای اقتصاد نوشت: گرچه غالب اقتصاددانان کشور پذیرفتهاند که تغییرات حجم پول یا به بیان دقیقتر تغییرات حجم نقدینگی فراتر از توان تولید اقتصاد (مستقل از اینکه این رشد نقدینگی چگونه شکل گرفته است) عامل اصلی ورای شکلگیری و تداوم تورم بالای اقتصاد ایران است، اما متداول است که در نشستهای اقتصاددانان، عده قلیلی هم هستند که چنین باور ندارند و به موضوعاتی مانند مشکلات ساختاری (که البته نمیدانم این مشکلات ساختاری چرا در افغانستان وجود ندارد و در اقتصاد بزرگ و دارای ساختار متنوعی از تولید کالاها و خدمات و دارای لشکری بزرگ از نیروهای تحصیلکرده و مسلط به دانش روز و دارای درجهای قابل قبول از زیربناهای اقتصادی وجود دارد) اشاره میکنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
یک نتیجه نگرانکننده و اسباب گرفتاری برای کشور که از این نوع تحلیل حاصل میشود، آن است که تورم خارج از کنترل ماست و عوامل بیرونی آن را شکل میدهد و بهتر است ما تمرکز خود را بر تولید قرار دهیم. به همین دلیل، از نظر این عده قلیل تحلیلگران هر گونه تلاش سیاستگذار پولی برای کنترل تورم از طریق ترمز گذاشتن بر نرخ رشد نقدینگی بهعنوان عاملی برای ایجاد محدودیت در تامین مالی تولید و لذا عاملی برای رکود تلقی میشود بدون آنکه اثر محسوسی در تورم به جای بگذارد. اجازه دهید اندکی شواهد تجربی را برای بررسی صحت و سقم ادعای فوق به خدمت بگیریم.
نباید فراموش کرد که هر ادعایی که شواهد تجربی به راحتی آن را نقض کند، ادعای علمی قابل پذیرشی نیست. برزیل کشوری است که از سال۱۸۲۲ دادههای پراکندهای از تورم آن در دسترس است و از جمله کشورهایی است که در ایجاد تورم بسیار موفق بوده است؛ بهگونهایکه در دوران نظام پایه طلا که تورم امری نادر در سطح جهان بود، برزیل تورمهای دو رقمی را مکرر تجربه کرد. برزیل پس از جنگ جهانی دوم همچنان تورمهای دو رقمی را تداوم بخشید و به تدریج وارد تورمهای بسیار شدید شد؛ بهگونهایکه از شروع دهه ۱۹۸۰تا ۱۹۹۴ همواره تورم بالای ۱۰۰ درصد داشته است و در اوج آن در سال۱۹۹۰ به عدد ۲۹۴۸ درصد رسید (این را با تورمهای بین ۴۰ تا ۵۰ درصد ۵ سال گذشته اقتصاد ایران مقایسه کنید که چه اندازه بر ما احساس یأس و ناخشنودی تحمیل کرده است).
در نمودار حاضر، نرخ تورم برزیل برای سالهای ۱۹۸۱ تا ۲۰۲۲ از بانک اطلاعاتی فدرالرزرو سنت لوئیس ترسیم شده است. همانطور که از نمودار هویدا است، پس از ۱۹۹۴ و بر اساس تصمیم مقامات اقتصادی برزیل برای خاتمه تورمهای بالا، نرخ تورم شروع به کاهش شدید کرده و از سال ۱۹۹۷ به بعد تکرقمی شده و تکرقمی باقی مانده است. پرسش این است که کشوری با سابقه نزدیک به دو قرن از مقاطع دارای تورمهای بالا و دچار تورمهای بالای ۱۰۰ درصد برای ۱۴ سال در طول دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ دچار چه تغییری شد که تورم به سرعت تکرقمی شد و تکرقمی بودن آن تداوم یافت. آیا قبل از ۱۹۹۴ مرتب شوک هزینه به آن تحمیل شد و مرتب نرخ ارز به صورت برونزا جهش کرد که آن تورمهای وحشتناک را تجربه کرد و پس از ۱۳۹۴ ناگهان همه آن مسائل منتفی شد که تورم برزیل تکرقمی شد.
واقعیت این است که کاهش و تکرقمی کردن تورم در برزیل محصول یک برنامه مشخص کنترل تورم بود که نقش اصلی را در آن، اعاده انضباط مالی به مفهوم عام آن بازی کرد. مشابه این را برای ترکیه میتوان ذکر کرد. ترکیه از ۱۹۷۱ تا ۲۰۰۳ تورم دورقمی و غالبا بالای ۲۰ درصد را تجربه کرد و در اوج آن در سال ۱۹۹۴ تورم ۱۰۵ درصدی را تجربه کرد. از سال ۲۰۰۲ برنامه کنترل تورم را شروع کرد و از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۶ تورم تکرقمی را تداوم بخشید و در واقع طی یک برنامه مشخص کاهش و مهار تورم موفق شد تورم را تکرقمی کند و فقط زمانی این دستاورد از دست رفت که رجب طیب اردوغان تصمیم گرفت آن دستاورد را بر باد دهد.
آیا میتوان گفت که در ترکیه قبل از ۲۰۰۲ و بعد از ۲۰۱۶ شوکهای هزینه یا جهش برونزای نرخ ارز وجود داشته و در فاصله ۲۰۱۶-۲۰۰۲ ناگهان غیب شده است. آیا تجربه خودمان که از یک تورم تکرقمی پایین در دهه ۱۳۴۰ به تورم دورقمی دهه ۱۳۵۰ رسیدیم و در سال ۱۳۵۶ نرخ تورم ۲۵ درصد شد، جهش نرخ ارز و شوک هزینه اتفاق افتاد؟ آیا در ابتدای دهه ۱۳۷۰ شوک برونزای نرخ ارز و شوک هزینه اتفاق افتاد که تورم را به مرز ۵۰ درصد رساند یا اینکه انبساط پولی و مالی و توسل به استقراض برای افزایش رفاه چنین وضعیتی به بار آورد؟ آیا در سال ۱۳۸۷ که دوران وفور درآمدهای نفتی بود و نرخ ارز هم باثبات بود، اما نرخ تورم به ۲۵ درصد رسید، میتوان آن را به شوک هزینه و جهش نرخ ارز نسبت داد؟
موضوع دیگری که روی آن تاکید میشود، آن است که عامل اصلی ورای تورم بالای کنونی اقتصاد ایران، تحریمها است که از طریق فشار بر نرخ ارز و افزایش هزینه تمامشده تجارت خارجی، اسباب تورم میشود.
در این شکی نیست که شوکهای بخش عرضه و تقاضا هر دو میتوانند بهطور موقتی بر روی تورم اثر بگذارند؛ اما این شوکها فقط اسباب فاصله گرفتن موقتی تورم از ترند بلندمدت آن میشوند، نه اینکه عامل کل تورم بالای موجود کشور باشند و در غیاب همراهی رشد نقدینگی نمیتوانند تورم بالا را تداوم بخشند. گرچه من متخصص روابط بینالملل نیستم، اما فهم من از علم اقتصاد مرا به این نتیجه رسانده است که تحریمها طراحی شدهاند تا اولا مانع رشد بالا و باثبات اقتصاد ایران شوند و ثانیا رشد اقتصادی ایران را متکی به تهیسازی منابع طبیعی و تخریب منابع طبیعی کنند و در نتیجه جایگاه ایران را در اقتصاد جهانی تحلیل ببرند و توان چانهزنی ایران در روابط بینالملل را در آینده کاهش دهند.
البته تئوریسینها ورای اعمال تحریمها نیز از وضع اقتصاد ایران مطلع بودهاند و، چون میدانستهاند که اقتصاد ایران به ایجاد نیروی تورمی عادت کرده است و به راحتی از آن دستبردار نیست، پس میدانستهاند علاوه بر کاهش متوسط رشد اقتصادی و تنزل جایگاه اقتصادی ایران، با تشدید تورم نیز بر آسیبپذیری آن افزوده میشود و هدف آنها بهتر تامین میشود. علت اینکه در شرایط تحریم اقتصاد ایران دچار جهش تورمی میشود، این نیست که تحریم فینفسه این اثر را دارد (چون اگر چنین بود افغانستان با یک اقتصاد بسته فاقد روابط مالی و تجاری با دنیا که مانند نوعی تحریم کامل است، باید تورمهای شدید را تجربه میکرد).
دلیل جهش تورمی به دنبال تحریمها آن است که اقتصاد ایران همواره دارد از طریق تصمیمات منجر به رشد بالای نقدینگی، فراتر از توان تولید کالاها و خدمات تقاضا ایجاد میکند و از طریق توسل به رانت منابع طبیعی و واردات مانع اثر محسوس تورمی آن میشود و هرگاه تحریم تشدید میشود، توان توسل به رانت منابع طبیعی برای کنترل تورم از دست میرود و لذا تورم بالای ناشی از تصمیمات ایجاد تقاضای متکی به منابع بانکی و رشد نقدینگی رخ میدهد.
تحریم حتی اگر فینفسه عامل تورم باشد عمدتا از طریق افزایش قیمت نسبی کالاها و خدمات با اهمیت در شاخص قیمت و آن هم متکی به واردات بهطور موقتی جهشی در تورم را فراهم میکند، نه اینکه از قیمت مسکن گرفته تا قیمت خدمات خشکشویی و قیمت زالزالک کوهی را دچار جهش کند. به بیانی ساده، تحریمها و پیامدهای آن سبب گرفتاریهایی میشود که ما تلاش میکنیم آن گرفتاریها را با توسل به خلق پول برطرف کنیم و آنگاه سازوکارهایی فعال میشوند که نیروی تورمی موجود را نه تنها تداوم میبخشند، بلکه تشدید میکنند.
اما اینکه اشاره میشود که در شرایط تحریم و شوک هزینه که تورم برونزا به اقتصاد کشور تحمیل شده است، باید سیاستگذار هیچ انقباضی در سیاست اقتصاد کلان خود نداشته باشد و نباید با انقباض به محدودیت تامین مالی بنگاهها دامن بزند، از جنس استدلالهای همراه با سفسطه است. اگر تحریم و جهش نرخ ارز سبب جهش موقتی نرخ تورم شده که قاعدتا نرخ بهره حقیقی را بهشدت کاهش داده است و آنگاه کسبوکارهایی که به منابع مالی خارج از بنگاه خود متکی هستند، از کاهش نرخ بهره حقیقی منتفع میشوند.
نباید فراموش کرد که بخش بزرگی از کسبوکارهای شکلگرفته با اتکای به منابع بانکی عملا نه از توانایی کسبوکار خود بلکه از رانت نهفته در تسهیلات بانکی روزگار میگذرانند و به همین دلیل است که با وجود نقش بسیار ضعیف رشد بهرهوری در رشد اقتصادی اغلب بنگاههایی که به منابع بانکی دسترسی دارند، سود بیش از حد متعارف کسب میکنند. هر گاه تلاشی برای کاهش این سودآوری متکی به رانت از سوی دولت صورت گیرد (چه در شرایط تحریم باشد و چه در شرایط غیرتحریم) اسباب نارضایتی این گونه بنگاهها را فراهم میکند و تحت عنوان محدودیت و دشواری تامین مالی برجسته میشود.
در واقع، در شرایط غیرتحریمی و بهویژه موقعی که درآمدهای نفتی قابل توجه است؛ چون رانت موجود در تسهیلات بانکی با رانت منابع طبیعی حمایت میشود هم تورم مهار میشود و هم بنگاهها سودآور هستند، اما هنگامی که تحریم هست، رانت موجود در تسهیلات بانکی با رانت منابع طبیعی حمایت نمیشود و در نتیجه تورم تشدید میشود و سودآوری بنگاهها از محل رانت تسهیلات نیز تا حدی کاهش مییابد و تلاش سیاستگذار برای مهار تورم از طریق انقباض پولی اسباب کاهش این رانت را فراهم میآورد و همین عامل علت بیان محدودیت تامین مالی از سوی بنگاهها در اقتصاد ایران است.
اتفاقا این بنگاههای ناکارآمد، اما دارای قدرت لابی کردن هستند که در شرایط تحریم و دشواری پیش روی اقتصاد کشور با گرفتن بخش غالب تسهیلات بانکی سبب دشواری تامین مالی برای بقیه بنگاهها و بهویژه بنگاههای متوسط و کوچک میشوند. البته اینکه این انقباض چگونه انجام شود و مجموعه سیاست مالی و پولی چگونه باشد تا عوارض منفی کمتری در بخش تولید داشته باشد، امری است که به صورت جداگانه میتوان به آن اشاره کرد.
نتیجهگیری کلی بحث آن است که در تمام پنج سال گذشته که نرخ تورم بالای ۴۰ درصد بوده است، بخش مهمی از تورم همچنان منشأ پولی دارد و تصمیمات مالی دولت (چه در قالب بودجه عمومی، چه در قالب بودجه شرکتهای دولتی، چه در قالب شرکتهای غیردولتی، اما تحت مدیریت دولت، چه در قالب تکالیف نوشته و نانوشته به نظام بانکی) عامل شکلگیری آن است. مهار تورم نیز بهطور خودکار اتفاق نمیافتد بلکه مستلزم تلاشی از سوی دولت (نه فقط بانک مرکزی) برای کاهش سلطه مالی عام است. البته در کنار کاهش سلطه مالی عام، مهار خلق نقدینگی متاثر از عدم سلامت ترازنامه بانکها نیز با اهمیت است. اگر و فقط اگر این دو انجام شد، آنگاه سیاست نرخ بهره میتواند کمهزینهتر به کنترل تورم منجر شود.
منبع: فرارو
کلیدواژه: تورم اقتصاد ایران تحریم قیمت طلا و ارز قیمت خودرو قیمت موبایل رانت منابع طبیعی شرایط تحریم تسهیلات بانکی اقتصاد ایران رشد نقدینگی تورم بالای کنترل تورم تامین مالی چه در قالب شوک هزینه تورم بالا نرخ ارز بنگاه ها نرخ تورم تحریم ها تک رقمی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۴۰۱۱۲۶۸۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
از سینمای متفکر به فیلم های کمدی رسیدیم
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، وقتی عمیق و موشکافانه به موضوع نگاه کنیم، خواهیم دید تاثیر نامطلوب این ماجرا در دراز مدت به مراتب بیشتر از سودی است که حاصل سینما میشود؛ از گسترش نفوذ تفکر سرمایهداری تا محدود شدن سینمای ایران به ژانر کمدی ارائه تصویر نامناسب از سینمای ایران دردنیا و... بخشی از نتایج تبلیغات گسترده فیلمها در شبکههای ماهواره است.
روزنامه اعتماد با محمدمهدی عسگرپور، رییس هیاتمدیره خانه سینما در همین باره گفتوگویی انجام داده و نظرش را درباره تبلیغ فیلمها در شبکههای ماهوارهای جویا شده است که ادامه میخوانید:
جناب عسگرپور! بحث درباره تبلیغات فیلمهای سینمای ایران در شبکههای ماهوارهای فارسیزبان، به امروز و دیروز و امسال و پارسال مربوط نمیشود و اصلا نکته جدیدی در سینمای ایران نیست، اما همانطور که میدانید این موضوع از سال گذشته رویکرد جدیدی پیدا کرده است، نظر شما درباره این موضوع چیست؟
همانطور که اشاره کردید، بحث تبلیغات در شبکههای ماهوارهای قدمت دارد، قبلتر محدودیت زیادی روی این تبلیغات اعمال میشد اما در حال حاضر این محدودیتها ظاهرا کمتر شده است، این موضوع از جایی شروع شد که تهیهکنندگان، تولیدکنندهها و پخشکنندهها احساس کردند از کانالهای داخلی برای معرفی فیلمشان به جایی نمیرسند و نمیتوانند از امکانات داخلی که در گذشته کارایی داشت بهره ببرند، امکانات داخلی در گذشته کارایی داشت و محدودیت کمتر داشت اما در حال حاضر کارایی خیلی کمی دارد و در عوض محدودیت زیادی دارد، پس تصمیم گرفتند برای تبلیغات فیلمشان به دنبال امکاناتی باشند که کارایی داشته باشد. اگر نمودار این اتفاق را رسم کنید خودتان متوجه میشوید مجموعهای از عوامل
در کنار هم قرار میگیرد و دست به دست هم میدهد تا فیلمساز به شبکههای ماهوارهای پناه ببرد. رویکردی که قبلتر تجربه نشده در حال حاضر این است که سینماگران از صداوسیما به عنوان بازوی تبلیغاتی نمیتوانند بهره ببرند، ضمن اینکه اقبال به شبکههای صداوسیما هم کم است وازطرفی صدا وسیما عمدتا محصولات خاصی مدنظر دارد و برای همان فیلمها تبلیغ میکنند از امکانات شهری هم که هیچ کمکی به سینماگران نمی رسد، برای سینماگران تنها امکان معرفی فیلمشان کانالهای ماهوارهای باقی میماند.
انگار تبلیغ فیلمها برای یک تعداد فیلم است.
نکته مهمی که نباید از نظر دور داشت این است که تبلیغات ماهواره برای یک تعداد فیلم کاربرد دارد و برای دیگر فیلمها شاید موفقیتی نداشته باشد.انگار که در و تخته با هم جور شده باشند فیلمهای پرمخاطب در این شبکهها تبلیغ میشوند، البته بده و بستانی هم این وسط صورت میگیرد و راه برای تبلیغ فیلمهای کمدی بیشتر باز میشود، اینکه این مسیر تا کی ادامه دارد و در ادامه به چه شکلی صورت میگیرد، نمیشود پیشبینی کرد امافارغ از کیفیتی که فیلمها دارند که ماآنهارا د وست داشته باشیم یا دوست نداشته باشیم هراثری امکان تبلیغ باید داشته باشد. صاحب اثرباید مسیری را برای معرفی محصولش باز کند وقتی در داخل کشورمان بیشتر امکانات و درها به روی فیلمسازان بسته است و فضای تبلیغات فیلمها در خدمت یکسری محصولات مختص حاکمیت است راهچارهای برای فیلمسازان باقی نمیماند. بهرغم اینکه مدیران دولتی (سینما) جلسات مکرر با مسوولان رسانه ملی بگذارند و از جلساتشان عکس بگیرند و تفاهمنامه هم امضا کنند اما در عمل میبینیم این تفاهمها اجرایی نشده کما اینکه الان تعاملات به صفر نزدیک است.
بحث خروج سرمایه از کشور و هزینهای که برای شبکههای ماهواره میشود دراین مسیر چقدر اهمیت دارد.
حتما موضوع مهمی است، حتما اگر تهیهکنندگان سینمای ایران امکانات داخلی کارآمد برایشان فراهم میشد، فضای داخل کشور را به تبلیغات در رسانههای خارج ترجیح میدادند. وقتی مجاری تبلیغ در داخل بسته و بیکیفیت میشود و از سوی دیگرتبلیغات در شبکههای ماهوارهای هزینه کمتر و کارایی بیشتر را متوجه صاحب اثر میکند، سینماگر خود به خود به خارج از کشور سوق داده میشود.
در لابهلای صحبتتان اشاره کردید که بده و بستانی بین تبلیغ فیلمها و ماهوارهها صورت میگیرد. بیشتر در این خصوص توضیح میدهید؟
به این معنی که تبلیغات فیلمهای ایرانی برای شبکههای ماهوارهای سود خوبی دارد، یعنی با افزایش مخاطب آنها همراه میشود، شما دقت کنید در چند سال اخیر صداوسیما که با افت مخاطب همراه بوده اما شبکههای ماهوارهای پرمخاطبتر شدند، کشور همسایه ما ترکیه در صادرات سریال رتبه بسیار بالایی دارد و این باعث میشود فعالیتها در این کشور گسترش پیدا کند یا در کشور کره، در ساخت سریالهای پرمخاطب موفق بوده. وقتی شبکههای ماهوارهای اقدام به پخش این سریالها میکنند با رشد مخاطب همراه میشوند. تقویت شبکههای ماهوارهای باعث میشود سینماگران ما هم به سمت آنها بیشتر گرایش پیدا کنند و این باعث میشود تبلیغات به سمت ماهوارهها بیشتر شود واین یعنی تعامل.
متاسفانه در داخل کشور نه تنها چنین تعاملی اصلا وجود ندارد که اصلا به گسترش فعالیت و تقویت رسانه ملی فکر نمیشود، اما آقای عسگرپور تا به اینجا بیشتر درباره سطح ماجرا صحبت کردیم، یعنی دریافتهای مستقیم از تبلیغات فیلمها در ماهوارهها را بررسی کردیم، اما اینجا بد نیست کمی زیربنایی به این ماجرا بپردازیم، شما اشاره کردید اگر نمودار رسم کنیم تمام راه های فیلمسازان به خارج میرسد، ولی ما هم برای شما از جنبه دیگر نمودار رسم میکنیم و از تناقضها و تبعیضها در این نمودار می گوییم. اگرچه در وهله اول این فروش قطعا برای بخشی از سینمای ایران مفید است اما پرسش اینجاست چرا مدیران سینما این فروش را به دوران مدیریت خود نسبت میدهند و این فروش را از عملکرد مطلوب خود ناشی میدانند؟ مگر سهم عمده فروش از تبلیغات ماهواره نیست؟ مگر ماهواره در معنای کلی کلمه امر مذمومی نیست؟ آیا این تناقض نیست؟
به عقیده من تبعاتی که این ماجرا دارد بسیار مهم است.
از سوی دیگر پرسشی که مطرح می شود اگر مدیران به دنبال گردش اقتصاد و فروش فیلمها در سینما هستند چرا از اکران و نمایش فیلمهای اجتماعی خوب مثل برادران لیلا و تفریق و... جلوگیری میکنند؟ اگر فروش خوب است چرا سینمای اجتماعی را محدود کردند؟ چرا قاطبه سینماگران شاخص اجتماعی امروز بیکار هستند و نمیتوانند کار کنند؟ این تناقض نگرانکننده نیست؟ به عنوان مثال اکران فیلم اجتماعی از رخشان بنیاعتماد یا اصغر فرهادی آنهم بدون تبلیغ در ماهواره، آیا پرفروش نخواهد شد؟ چرا این فیلمسازان نباید امروز فیلم بسازند؟ اصلا اگر فروش خوب است چرا تبلیغ در ماهوارهها را رسما اعلام نمیکنند؟
اتفاقا معتقدم در دورهای هستیم که مخالفین سینمای متفکر ایران که مایلند شمایل غیرعمیقی ازسینمای چند دهه گذشته وجود داشته باشد، با بخشی از آقایان حاکمیت در کنار هم قرار گرفتند و با هم خواسته یاناخواسته همجهت شدهاند. به بیانی دیگر مجموعهای از حاکمیت نظری دارد و بیشتر اوقات درحدشعاراز ارزشها میگوید بدون اینکه توان توضیح درست داشته باشد با سینمای متفکر که غالبا دیدگاه انتقادی دارد مقابله میکنند، در خارج از کشور هم طی چندسال گذشته جریانهایی شکل گرفته که مایل است سینمای تفکربرانگیز ایران حضوررسمی نداشته وحالا این دو جریان در کنار هم به سینمای ایران لطمات جدی میزنندهرچند در ظاهر با هم مخالفند اما در عمل کنار هم هستند، در پاسخ به سوال شما باید بگویم که بله فعلا بخش مهمی از سینمای ایران فعال نیست. عده ای از فروش فیلمها سودهایی میبرند که اتفاقا نوش جانشان، در شرایطی قرار گرفتیم که اگر نقد میکنیم باید بلافاصله تمجید هم کنیم، چون معمولا از جانب مدیران کم تسلط سطحینگر به منتقدان وضع موجود حمله میشود که شما با موفقیت همکارانتان مخالفید و شما اساسا با موفقیت سینما مخالفید و به این نحو سینماگران را به جان هم میاندازند، به همین دلیل لابهلای صحبتم میگویم که باور کنید از فروش فیلمهای همکاران خوشحالم اما وقتی حرف از رونق میزنیم این واقعا مربوط به بخش نسبتا کم سینمای ایران میشود. مفهوم و واژه رونق گستردگی دارد و ما وقتی از رونق صحبت میکنیم از یک صنعت حرف میزنیم. از رونق صحبت میکنیم اما نزدیک به ۷۰درصد همکاران کارگردان ما چندسال است که بیکارند. این کجایش اسم رونق دارد؟ البته تعداد زیادی از سالنهای سینما به واسطه بعضی فیلمها پرمخاطب میشود که این میشود سود صاحبان سالن ولی تعداد کمی از کارگردانان و تهیهکنندگان ما کار میکنند، حتی تعداد کمی از بازیگران ما کار میکنند. شما به فیلمها و سریالها نگاه کنید، چند بازیگر هستند که در حال حاضر مشغول به کار هستند پس بقیه کجا هستند؟
این اسمش را میتوانیم رونق بگذاریم؟
رونق بخشی ازسینماست ونه سینما به مفهوم کلی، به نظر من مسوولان لطف کنند واژه رونق را اینقدر به کار نبرند.این اعداد و فروش سالن های سینما بخش کمی از کل مجموعه سینما را شامل میشود، در صورتیکه در حال حاضر میبینیم به جای آنکه زمینهای ایجاد شود تا کورسوی امید ایجاد شود تا بقیه اهالی سینما هم بتوانند کار کنند اما جریان نظارتی به گونهای عمل میکنند که تنها بخشی از سینما فعال است و بخش زیاد دیگری غیرفعال، اینکه اسمش رونق نیست، درحالی که مزیت نسبی فرهنگی و هنری سینمای ایران با سینمای جدی و تفکربرانگیز بوده است که من معتقدم این بخش را در حال حاضر به مقدار بسیار زیادی از دست دادیم، مگر اینکه فیلمسازان با شرایط اقتصادی و روحیات خودشان فیلمی تولید کنند و در دنیا منتشر کنند که آن قسمت از سینما کارکرد خودش را دارد، ولی درخصوص فیلمسازان صاحب اصول وسبک عملازمینهای برای فعالیتشان وجود ندارد و اگر هم بخواهند فعالیت کنند، نمیتوانند چون قواعدی که در سینمای ایران در حال حاضر وجود دارد با قواعدی که آنها به آن پایبند هستند فاصله دارد و به آن تن نمیدهند.
اینجا همان جایی است که همان دو جریانی که گفتم برای از بین بردن بخش مهمی از سینمای ایران که حضورشان مزیت نسبی است همگام میشوند.امیدوارم سازندگان فیلمهای پرفروش فراموش نکنند که بخشی از امکان فعالیت مستمری که برای آنها به وجود آمده مرهون فعالیت درخشان فیلمسازان روشنفکر و متفکر است که مسیررابرای سینمای پرآوازه ایران شکل داده تا برای جریانهای مختلف محترم شمرده شود، تصور اینکه به تدریج سینمای متفکر از زیست بوم سینمای ایران حذف شود و بقیه این زیست بوم که فعلا مترادف شده با فیلمهای کمدی بتواند بار فرهنگی سینما را به دوش بکشد بسیار سادهانگارانه است.
جالب، سکوت مدیران در این باره است.
مدیران که فعلا تلاششان روی فروش بالا به هر قیمتی است و ظاهرا آنقدر پروانه ساخت فیلم کمدی صادر شده یا درخواست شده که خودشان به این موضوع پی بردند.
حتی اعلام کردند که دیگر فیلم کمدی در اولویت ما نیست و گفتند درخواست پروانه ساخت برای فیلم کمدی ندهید.
الان سینما یک مدل خاص رواج پیدا کرده است، قبل از انقلاب میگفتند مرحوم بیک ایمانوردی درسال چند فیلم همزمان با هم کار میکرد طوری که ممکن بودبا همان لباس فیلم اول سر فیلم دوم و سوم هم حاضر میشد، الان شما نگاه کنید اکثر پلان فیلمهای پرفروش خیلی شبیه هم شدهاند، (باز اینجا تاکید میکنم که این نوع فیلمها باید ساخته شود و فروش داشته باشند) ولی کیفیت هم باید داشته باشند یا نه؟ البته من بیشتراین مشکلات را از نگاه وعملکردمدیران می بینم که نگاه بلندنظرانه به اداره سینما ندارند تا زمینه ایجاد شود که فیلمسازانی که مزیت نسبی برای سینما هستند هم فعالیت کنند. غمانگیزتر آنجاست که امروز بخش رسمی سینما که تریبون دارند به بخش دیگر و ارزشمند سینما حمله میکنند. شما به فهرست چهل ساله سینمای ایران و فیلمهایی که در سینمای ایران ساخته شده، نگاه کنید ببینید از کجا به کجا رسیدیم.
اتفاقا به نکتهای اشاره کردید که مدنظر ما بود. دورهای بود که عباس کیارستمی پرچمدار سینمای ایران بود، درحالی که الان سینمای کمدی فاقد کیفیت پرفروش میشوند و مدیران از این فروش فخر میفروشند و فیلمهای کمدی پرچمدار سینمای ایران شده و جهان هم ما را با این فیلمهای کمدی رسمی میشناسد. جناب عسگرپور! نیک میدانید اگر ما به تبلیغات فیلمها در ماهوارهها ایراد میگیریم بخشهای مختلف دارد. یک بخش هم همین نگاهی است که جهان به سینمای ایران از طریق ماهوارهها دارد.
در دهه شصت زمانی که جنگ بود مدیران ما تلاش کردند ارتباطات بینالمللی برقرار کنند درحالی که ایران درگیر جنگ با عراق بود بخش فرهنگی کار خودش را بکند و ایران با فیلمهایش در جهان شناخته شود و نگاهها به سمت ایران باشد. اواخر دهه شصت بود که هفته فیلم ایران در امریکا برگزار شد و تعداد زیادی از فیلمسازان شناخته شده و معتبر فیلمهایشان در این رویداد شرکت کرد. همان زمان که مخالفان تظاهرات به راه انداخته بودند وخاطره معروف عباس کیارستمی با پرویز صیاد هست که به او گفت من بیرون سالن با پلاکارد میایستم تو به سالن برو و فیلم ببین.
میخواهم بگویم آن زمان اینگونه از سینمای روشنفکر دفاع میکردند شما درنظر بگیرید که الان هفته فیلم دراروپاوامریکا برگزار کنیم چه دستاوردی آقایان برای نمایش آثارموردعلاقهشان در این رویداد دارند؟ سینمای متفکر و روشنفکر را که از بین بردند، این فیلمهای پرفروش میشوند نماینده سینمای ایران؟ البته من معتقدم نسل جوان با استعداد زیادی داریم که میتوانند پرچمهای سینمای ایران در دنیا راهمچنان بالا ببرند اما یازمینه کار برایشان فراهم نیست یا مجبورند به سمت پول و سرمایه و دلخوشی سینماداران بروند ودرچرخه کمدیسازی مدل فعلی قرار بگیرند و این برای سینمای ایران نه تنها بد است که فاجعه است. زمانی بود که در جشنوارههای مهم خارجی هر سال فیلمی به صورت رسمی از ایران داشتیم. در حال حاضر فقط بگیر و ببند و توبیخ است که چرا فیلمها بدون مجوز در جشنوارههای خارجی شرکت میکنندو وزارت ارشاد مجبور است جلوی این فیلمها را بگیرد. درحالی که باید فضای کار برای سینماگران باز شود تا فیلمها در مسیر رسمی و بدون دعوا در چنین رویدادهای معتبری شرکت کنند. قبلا رنگآمیزی تنوع فیلمسازان در سینمای ایران زیاد بود ولی در حال حاضر بخش زیادی از سینماگران دیگر امکان فعالیت ندارند. ازطرفی غلبه نگاه امنیتی رایج دردستگاههای امنیتی برنگاه فرهنگی مدیران روزگار ناخوشایندی رابرای سینما رقم زده است.
جناب عسگرپور! نکتهای که در آخر به آن اشاره کنیم، آیا تبلیغات ماهوارهای که فروش هرچه بالای فیلمهای سینمای ایران آنهم به صورت تبعیضآمیر به دنبال دارد، باعث نفوذ تفکر سرمایهداری در سینما میشود؟ چون در حال حاضر در سینما همه چیز به پول خلاصه شده، تهیهکنندهها فیلم کمدی میسازند چون بازگشت سرمایه دارد و حرف پول در میان آنهاست، سینماداران فیلم کمدی اکران میکنند چون بازگشت سرمایه دارد، جالب اینکه فیلمسازان مدعی تفکر هم سمت ساخت فیلم کمدی رفتند، آیا رواج چنین تفکری درست است؟ نکته مهمتر اینکه آیا وقتی تهیهکنندهای از نمایش فیلمی سود هنگفت میکند آیا این دریافت هزینه نباید در سینما منتشر شود؟ یا اینکه فقط مختص به تهیهکننده است؟ از این منظر که در کشورهای خارج از سودهای کلان حاصل از فیلمهای پرفروش تهیهکننده باید دو، سه فیلم تجربی هنری بسازد و دست فیلمسازان جوان را بگیرد... در ایران انگار اوضاع فرق میکند. نظر شما در این مورد چیست؟
با توصیههای اخلاقی نمیتوان یک زیست بوم را اداره کرد، تهیهکننده و سرمایهگذار ما هم حاصل شرایط کشور هستند، با مجموعهای از دولت مواجهیم که از راههای گوناگون از مردم عوارض و مالیات و... میگیرد، هزینههای زندگی را به شدت بالا میبرد، ارزش پول ملی را به بدترین حالت میرساند و بعد توقع فرزندآوری و حال خوب و نشاط از مردم دارند. واقعا نمیدانم با چه رویی چنین توقعاتی از جامعه دارند؟ دیگر دست در جیب مردم کردن جزو ساختار کشور شده است.
تهیهکننده و سرمایهگذارونهایتا تولیدفیلم هم محصول همین شرایط است (همینجا بگویم که اغلب با سرمایهگذار در سینما مواجه هستیم تا تهیهکننده). شما به صنعت خودروسازی نگاه کنید. همین چند وقت پیش بود که رسما اعلام شد که یک شرکت خودروساز نزدیک به چند هزار میلیارد از مردم زیادی گرفته است با خودم گفتم اگر فقط همین یک مورد مدیران خودروسازی مجبور شوند پول زیاد گرفته شده از مردم را به آنها پس دهند مردم به این نتیجه میرسند که با نظامی مواجه هستند که با عدالت با آنها رفتار میکند و حقوق آنها را رعایت میکند ولی نتیجه چه شد میفهمید در یک جریانی این تبلیغات باید اتفاق میافتاد، همین و بس، اصلا مگر سابقهای از پس دادن وجود داشته که این دومیاش باشد؟ در چنین زیست بومی دیگر به سختی میشود از تعهد و اخلاق و سلامت فرهنگی گفت. وقتی هم به دستاندرکاران جدیدی که سود زیادی بردهاند از مسوولیت اجتماعی میگویی در ظاهر تایید میکنند ولی در دل پوزخند میزنند، به نظرم خیلی تقصیر آنها نیست، چراکه بیشترشان در زیست بومی که شالودهاش در عملکرد مسوولین مشخص است، رشد کردهاند.
آقای عسگرپور! به عنوان پرسش آخر با تبلیغات فیلمها در ماهواره موافق هستید یا مخالف؟
مخالفم اما به تهیهکنندهها حق میدهم وقتی در داخل با بیمهری مواجه میشوند برای بازگشت سرمایه به ماهواره متوسل شوند. وقتی صحنه کشور ما از نخبگان خالی شده، وقتی مدیران ما فهم دقیقی از اداره حوزههای فرهنگ و هنر را ندارند، وقتی میگوییم فروش بالای چند فیلم رونق کل سینما به شمار نمیرود، تازه از آنجا مساله ما با آنها شروع میشود و آنها سینماگران را به جان هم میاندازند که شما از فروش فیلم همکارانتان راضی نیستید و مساله را سخیف جلوه میدهند.
در دورهای هستیم که مخالفین سینمای متفکر ایران که مایلند شمایل غیرعمیقی از سینمای چند دهه گذشته وجود داشته باشد، با بخشی از آقایان حاکمیت در کنار هم قرار گرفتند و با هم خواسته یا ناخواسته همجهت شدهاند.
اگر نقد میکنیم باید بلافاصله تمجید هم کنیم، چون معمولا از جانب مدیران کم تسلط سطحینگر به منتقدان وضع موجود، حمله میشود که شما با موفقیت همکارانتان مخالفید و شما اساسا با موفقیت سینما مخالفید و به این نحو سینماگران را به جان هم میاندازند.
از رونق صحبت میکنیم اما نزدیک به ۷۰درصد همکاران کارگردان ما چندسال است که بیکارند، حتی تعداد کمی از بازیگران ما کار میکنند، شما به فیلمها و سریالها نگاه کنید چند بازیگر هستند که در حال حاضر مشغول به کار هستند پس بقیه کجا هستند؟
الان هفته فیلم در اروپا و امریکا برگزار کنیم چه دستاوردی آقایان برای نمایش آثار مورد علاقهشان در این رویداد دارند؟ سینمای متفکر و روشنفکر را که از بین بردند، این فیلمهای پرفروش میشوند نماینده سینمای ایران؟
معتقدم نسل جوان با استعداد زیادی داریم که میتوانند پرچمهای سینمای ایران در دنیا را همچنان بالا ببرند، اما یا زمینه کار برایشان فراهم نیست یا مجبورند به سمت پول و سرمایه و دلخوشی سینماداران بروند و در چرخه کمدیسازی مدل فعلی قرار بگیرند و این برای سینمای ایران نه تنها بد است که فاجعه است.
زمانی بود که در جشنوارههای مهم خارجی هر سال فیلمی به صورت رسمی از ایران داشتیم. در حال حاضر فقط بگیر و ببند و توبیخ است که چرا فیلمها بدون مجوز در جشنوارههای خارجی شرکت میکنند و وزارت ارشاد مجبور است جلوی این فیلمها را بگیرد. درحالی که باید فضای کار برای سینماگران باز شود تا فیلمها در مسیر رسمی و بدون دعوا در چنین رویدادهای معتبری شرکت کنند.
دیگر دست در جیب مردم کردن جزو ساختار کشور شده است. تهیهکننده و سرمایهگذار و نهایتا تولید فیلم هم محصول همین شرایط است.
بهرغم اینکه مدیران دولتی (سینما) جلسات مکرر با مسوولان رسانه ملی بگذارند و از جلساتشان عکس بگیرند و تفاهمنامه هم امضا کنند اما در عمل میبینیم این تفاهم ها اجرایی نشده کما اینکه الان تعاملات به صفر نزدیک است.
۲۲۰۵۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1900028